وجود مامان و باباوجود مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

فرشته کوچولوی مامان

سلام قند عسل!

سلام قند عسلم، گل پسرم، کاکل زری، پسر مامان! دیروز ۲۳ فروردین سال ۹۰، بین هفته  ۱۸ و ۱۹ فهمیدم  توی ناناز تو دلمی، زودی به بابا زنگ زدم و خوشحالش کردم. به خاله لیلا و خاله سعیده هم پیامک زدم و خاله لیلا تو رو قند عسل خوند! خاله سعیده هم کلی ذوق زده شد. شب هم به عمه ات پیامک دادم که خانم سونوگرافیتون اشتباه بود! اونم زنگ زد و گفت: خب ما دکترها هم ممکنه اشتباه کنیم! پسر عزیزم! شب قبل اینکه برم سونوگرافی خوابتو دیدم، خواب دیدم یه پسر ۱-۲ ساله دارم که تند و تند این طرف و اون طرف می دوید، منم صداش می کردم محمد صالح!
24 فروردين 1390

عیدت مبارک!

سلام میوه ی دلم! عیدت مبارک! صد سال به این سالها! گلم حالت چطوره؟ پریروز که پیش دکتر بودم بهم گفت حالت خوبه، آزمایشت هم خدا رو شکر مشکلی نداشت. عید امسال جای گرم و نرمی بودی و دستت از کلی شیرینی و شکلات و ... کوتاه بود و از دور شاهدشون بودی، عوضش به امید خدا سال دیگه که پا به دنیای آدمها گذاشتی و تا عید تقریباً یه ذره بزرگ شدی، مامان و بابا باید بدوون دنبالت تا زیاده روی نکنی ! عزیز دلم! دیروز ۵ ماهه شدی و مامان تقریباً داره کم کم سنگین می شه و حرکاتش کند، الهی من قربون اون بزرگ شدنت راستی هنوزم نمی دونم دختری یا پسری؟ قراره هفته آینده برم سونوگرافی!       ...
22 فروردين 1390
1